سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، کشنده نادانی و مایه بزرگواری است . [امام علی علیه السلام]
.::اتاق تاریک دل من::.
درباره



.::اتاق تاریک دل من::.


آتوسا فرهمند
سلام عزیزم به اتاق تاریک دلم خوش اومدی! شاید تاریکی اتاقم با وجود نورانی شما از بین بره... این اتاق متعلق به شماست... لذت ببرید!!!
پیوندها
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها 
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است.



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/7/16:: 12:48 صبح     |     () نظر
چرا مردم قفس را آفریدند
چرا پروانه را از شاخه چیدند
چرا پروانه ها را پر شکستند
چرا آواز ها را سر بریدند
پس از کشف قفس پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند
شکفتن در گلوی گل گره خورد
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای مییله های سرد پیچید
چراآواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید
چرا لبخند گل پرپر شدو ریخت
چه شد آن آرزوهای بهاری
چرا در پشت میله خط خطی شد
صدای صاف آواز قناری
چرا لای کتابی
خشک کردند
برای یادگاری پیچکی را
به دفتر های خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما همیشه باز باشد
خدا بال و پرو پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند 

قیصر امین پور

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/7/16:: 12:42 صبح     |     () نظر
انسان درختی ست که راه می رود ،
با میوه های تلخ و سایه یی که خواب گاه شیران است !
چنین می اندیشد سمور
در مکثِ مرزِ لانه اش که او را از جهان جدا می سازد !
سرک کشیده از پشت حصار اندیشه های خویش !
آری ! درخت از سلسله ی نباتات است و
سمور از تیره ی مهره داران !
افسوس که انسان زبان ماهیان را نمی فهمد !
لرزان ...
سایه ی مرجانی که با تیغ زهرآگین
هرگز قادر به بازگشت ،
به زاد و بوم خود نخواهد بود !

چنین می اندیشد ماهی آزاد ،
در حول و حوش قلاب فلاکتی
که - هم چون دستی به گدایی -
به سوی دریا پهن شده است
و آگاهانه جان خود را به ریسمان نیازش آویزان می کند !
ای کاش انسان منزلت خویش را می شناخت !
طرح براندازی ریاست ها را ،
باید در جیب معاون ها جست و جو کرد !

چنین می اندیشد پروانه ی سفید ،
در غروب خاکستری و سرخ !
حوالی مرد ماهی گیر
که خوش حال به خانه می رود !
با لاشه ی ماهی آزاد مرده یی در جیب !
چرخی می زند و در مزرعه ناپدید می شود !
بر فراز سایه ی کج و معوجی که
تا آن سر دنیا پهن شده است !

« حسین پناهی»

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/7/16:: 12:38 صبح     |     () نظر
زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/7/16:: 12:37 صبح     |     () نظر
   1   2   3   4   5   >>   >