سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرهیزگارى سر خلقهاست . [نهج البلاغه]
.::اتاق تاریک دل من::.
درباره



.::اتاق تاریک دل من::.


آتوسا فرهمند
سلام عزیزم به اتاق تاریک دلم خوش اومدی! شاید تاریکی اتاقم با وجود نورانی شما از بین بره... این اتاق متعلق به شماست... لذت ببرید!!!
پیوندها

یه جاده ی غریب و دور

که راه نداره تا نسیم

 

منو یه دنیا خاطره

تو کوله باره بی کسیم

 

دونه یه دونه اشکامو

به پای رویا می ریزم

 

که سبز بشه یه روزگار

تو باغ  خشک پاییزم

 

خرمن امید منو

سوزونده شعله های آه

 

دارم تماشا می کنم

خودم رو تو قابه گناه

 

یه تیکه از یادمو من

می سپارمش یه آسمون

 

تا بره با ابرا یه روز

پیش خدای مهربون

 

بگه:خدا خدا ببین

طفلکی از خودش گریخت

 

با گریه می رفتو کسی

پشت سرش آبی نریخت

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/5/14:: 3:51 عصر     |     () نظر

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/4/23:: 10:7 عصر     |     () نظر

من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه می دانستم

هیبت باد زمستانی هست

من چه می دانستم

سبزه می پژمرد از بی آبی

سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست

قلبها ز آهن و سنگ

قلبها بی خبر از عاطفه اند
  


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/4/23:: 10:4 عصر     |     () نظر

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی

پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی

تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به پایت شکستم

تو از این شکستن خبرداری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه

تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/4/19:: 10:51 عصر     |     () نظر

تو رو هرگز نمی بخشم
تو واسم یه خواب تاری
مثل لحظه های رفته
تو برام ارزش نداری

تو رو هرگز نمی بخشم
واسه عمری که شکستم
مگه این گناه من بود
که به پای تو نشستم

تو برو با اون غریبی که تو قلبت لونه داره
عشق تو می برم از یاد که برام فایده نداره
تو به هرکسی رسیدی لبا تو خندون کردی
اخرش سیر شدی و چشمش و گریون کردی
تو به هر کس رسیدی قلبت و پیشکش کردی
من عروسک نمی خوام عشق و بی ارزش کردی

تورو هرگز نمی بخشم
واسه عمری که شکستم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط آتوسا فرهمند 89/4/19:: 10:49 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4      >